برای حضرت زینب (س)
می خواهم
ستارگان گم شده درمه را
از گرده خونین دشت برآرم
می خواهم
از زلالی چشمانشان
برای تو، خیمه گاهی از عشق جاری سازم
توآن ماهی که عاشقان فراموشت نمی کنند
که هنوز بانک رسایت
در کاخ های یخی
آفتاب داغی ست که در قطب ظلم وظالم می تابد...
ای آسمان ببار
خیمه های سوخته را خاموش کن
تا همپای گریه های جانسوزم
خونرنگ
به پای این شعر
تمام شوم.